برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 8
آسمان سرمهای تیره با لکه ابرهای خاکستری کمرنگ و خجالتی که از باران کم رمق خجل و پراکنده شده بودند، بالای سرم؛ در کنجِ شیشهیِ پنجرهی اتاق، دام زیبایش را گسترده بود و چشمان من که پرندگان خفته و غمزدهای را میمانستند، به تمنای بال گشودن در خنکای نیلیِ بی انتهایش نمناک میشدند و دلم چون قاصدکی تلخ کام، محصور شده در رطوبت مردابِ استخوانیاش، پرواز را ایمان گسیخته بود و در افقِ تاریک شب، به گمراهی ستارگان میپیوست.
نگاه که می کرد...برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 10
برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 29
برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 45
برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 30
برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 15
برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 26
برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 27
آی نازکتر از خیال که میروی از دست...
گاهی نگاه کن که چگونه است این مست...
نگاه که می کرد...برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 20
این سرفه های خشک که میخشکاند آخر تمام هستی ام را
یادگار آخرین برفی است که با هم رویش دویدیم
می آیی باز هم زمستان را قدم بزنیم؟!
برچسب : نویسنده : ataei66 بازدید : 30